وقتی احساس ها رنگ می بازند...
وقتی دیدارها زیر پای هر حادثه ای له می شوند
بی آنکه جاودانگی را لمس کنند...
وقتی لبخندهایت پشت انتظارهای طولانی جا خوش می کنند
وقتی دوستت دارم هایت را با مداد سفید می نویسی که دیده نشوند
وقتی اشک هایت زیر پلک هایت پنهان می ماند
وقتی برای گفتن <این من هستم> هزاران نقاب داری
دیگر برای ترساندن پرنده ها نیازی به مترسک نیست!
...آدم ها ترسناک ترند...